LIFE
+هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی دست بگیرند ... دفتر سرنوشت را ورق زنند ، خاطراتت را پاک کنند و در پایانش بنویسند قسمت نبود . . . +ارزان ترین راهــی ست که مــیشود با آن ، +عشق یعنی در ره او سر بدار عشق یعنی لحظه های بی قرار +چه شكایت هــا دارد بـــــــاران، از غم تنهــایـــــــی خــویش... +تو نه سبز می شوی +تنهایی ام در امتداد دستهایت بزرگتر خواهد شد +تجربه بهم ثابت کرده ؛ هیچ وقت نباید تمام احساست رو رو کنی +با تخیلات می توان تا اوج آسمانها پرواز کرد ,اما نمی توان چیزی به دست آورد ... + گهگاهی دو خط شعری که گویای همه چیز است و خود ناچیز . . . ! +دست به صورتم نزن ! +خیلی دلم گرفته از خیلی ها... +با توام ! +بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه... +گوشه ای می گریستم ... +آنقدر قشنگ دلنوازی کردی ... +شب را دوست دارم ...! +پرسپولیس ای شمع شب افروز عشق / ای بهــاریـــن قــصـــه پــیـــروز عــشـق +بــعضی زخمها رو باید درمان کنی تا بتوونی به راهت ادامه بدی ... +من تمومه قصه هام قصه توست اگه غمگینه اون از غصه توست... +همیشه برای دوربین هالبخند می زنی, +من در ته کوچه تنهایی زیر کور سوی چراغ ته کوچه خیره به انتهای شب نشسته ام تا شاید نسیمی بیاید و بوی تو را بیاورد.....
نظرات شما عزیزان:
لحاف رو بکشم روش!...دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم!...
حتی براش لالایی بخونم!...وسط گریه هاش بگم غصه نخور عزیزکم!!...
درست میشه!...درست میشه!...اگر هم نشد به جهنم!...تموم میشه!...
بالاخره تموم میشه!! گاهی دلم میخواد خودم رو بغل کنم!...ببرمش روی تخت بخوابونمش!...
نــگاه را وســعت داد ...
اخم نکن !!!!
سرش داد وبیداد راه بندازی
باهاش قهر كنی
اما اون با اینكه تو مقصری
بازم با بشقاب غذا میاد و میگه :
با من قهری با غذا كه قهر نیستی...!
:- مثل برگ
نه سرخ
مثل گل
تو مثل آبی
فقط می توانی آینه باشی
+باران تندیست که مرا
مهمان خیس شدن کرده است
نمیدانم بهاریست
یا که پاییزی اما ...
بامن قدم بزن و نگاهت را
از شانههای خیسم برندار...
من اینجا
تا تلاقی تمام خطوط موازی
...
تا پر شدن صدای قلبم
به انتظارت خواهم ایستاد...
آدما ظرفیت ندارن مشتت رو براشون باز کنی ...
می ترسم بیفتد نقاب خندانی که بر چهره دارم...
چتر دلت را ببند .
بگذار باران ببارد خیس تر از این که نمی شوی.
تو را آب برده است...
محکم بغلت کنه...
بذاره اشک بریزی راحت شی....
بعد آروم تو گوشت بگه: " دیوونه من که باهاتم " !
عابری گفت :
حالتان خوب است ؟!
گفتم خوبم !
تنها تکه ای تنهایی
توی چشمم رفته است ...
تا قلب مرا
به عشق راضی کردی.. !
این قلب تمام هستی ام بود ...
بگو
با هستی من ...
چه شد !؟!
که بازی کردی ... ...
چرا که در تاریکی ..
چهره ها مشخص نیست !!
و هر لحظه ..
این امید ..
در درونم ریشه می زند ...
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
ای ســرور سـیــنــــه هـای پرز و چـــاک / ای نــمـــاد رزم و عــظـــم و حس پــاک . . .
اما بــعضی زخمها ، باید باقی بمونه تا هیچوقت راهت رو گم نکنی.!!
+درد را از هر طرف بخوانی درد است...
دریغ از درمان که عکسش نامرد است...
بدبخت من کهنزدیک بینم...
+ای روزگار...من راه های نرفته بسیار دارم اما با تو یکی زیاد راه آمده ام
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |