چند تا جمله کوچولو
RESPINA

LIFE

گاهی دلم میخواد خودم رو بغل کنم!...ببرمش روی تخت بخوابونمش!...
لحاف رو بکشم روش!...دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم!...
حتی براش لالایی بخونم!...وسط گریه هاش بگم غصه نخور عزیزکم!!...
درست میشه!...درست میشه!...اگر هم نشد به جهنم!...تموم میشه!...
بالاخره تموم میشه!!

+هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی دست بگیرند ... دفتر سرنوشت را ورق زنند ، خاطراتت را پاک کنند و در پایانش بنویسند قسمت نبود . . .

+ارزان ترین راهــی ست که مــیشود با آن ،
نــگاه را وســعت داد ...
اخم نکن !!!!

+عشق یعنی در ره او سر بدار

عشق یعنی لحظه های بی قرار

+چه شكایت هــا دارد بـــــــاران، از غم تنهــایـــــــی خــویش...

+تو نه سبز می شوی
:- مثل برگ
نه سرخ
مثل گل

تو مثل آبی
فقط می توانی آینه باشی

+باران تندیست که مرا
مهمان خیس شدن کرده است
نمی‌دانم بهاریست
یا که پاییزی اما ...
بامن قدم بزن و نگاهت را
از شانه‌های خیسم برندار...

+تنهایی ام در امتداد دستهایت بزرگتر خواهد شد
من اینجا
تا تلاقی تمام خطوط موازی
...
تا پر شدن صدای قلبم
به انتظارت خواهم ایستاد...

+تجربه بهم ثابت کرده ؛ هیچ وقت نباید تمام احساست رو رو کنی
آدما ظرفیت ندارن مشتت رو براشون باز کنی ...

+با تخیلات می توان تا اوج آسمانها پرواز کرد ,اما نمی توان چیزی به دست آورد ...

+ گهگاهی دو خط شعری که گویای همه چیز است و خود ناچیز . . . !

+دست به صورتم نزن !
می ترسم بیفتد نقاب خندانی که بر چهره دارم...

+خیلی دلم گرفته از خیلی ها...

+با توام !

چتر دلت را ببند .

بگذار باران ببارد خیس تر از این که نمی شوی.

تو را آب برده است...

+بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه...
محکم بغلت کنه...
بذاره اشک بریزی راحت شی....
بعد آروم تو گوشت بگه: " دیوونه من که باهاتم " !

+گوشه ای می گریستم ...
عابری گفت :
حالتان خوب است ؟!
گفتم خوبم !
تنها تکه ای تنهایی
توی چشمم رفته است ...

+آنقدر قشنگ دلنوازی کردی ...
تا قلب مرا
به عشق راضی کردی.. !
این قلب تمام هستی ام بود ...
بگو
با هستی من ...
چه شد !؟!
که بازی کردی ... ...

+شب را دوست دارم ...!

چرا که در تاریکی ..

چهره ها مشخص نیست !!

و هر لحظه ..

این امید ..

در درونم ریشه می زند ...
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!

+پرسپولیس ای شمع شب افروز عشق / ای بهــاریـــن قــصـــه پــیـــروز عــشـق

ای ســرور سـیــنــــه هـای پرز و چـــاک / ای نــمـــاد رزم و عــظـــم و حس پــاک . . .

+بــعضی زخمها رو باید درمان کنی تا بتوونی به راهت ادامه بدی ...

اما بــعضی زخمها ، باید باقی بمونه تا هیچوقت راهت رو گم نکنی.!!

+درد را از هر طرف بخوانی درد است...

دریغ از درمان که عکسش نامرد است...

+من تمومه قصه هام قصه توست اگه غمگینه اون از غصه توست...

+همیشه برای دوربین هالبخند می زنی,
بدبخت من کهنزدیک بینم...

+من در ته کوچه تنهایی زیر کور سوی چراغ ته کوچه خیره به انتهای شب نشسته ام تا شاید نسیمی بیاید و بوی تو را بیاورد.....
+ای روزگار...من راه های نرفته بسیار دارم اما با تو یکی زیاد راه آمده ام



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:,ساعت 2:29 توسط ORCIDEH| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ