LIFE
سلام با کلی دل خوری و معذرت...(!) واقعا ببخشید اگه یه مدت تقریبا خیلی بلن نبودم. این چند روز همه چی دست به دست هم دادن تا نیام اینجا... تا حوصله ی نه تنها اینجا بلکه هیچ جا,هیچ کس... حتی حوصله خودم رو هم نداشتم...(!) این چند روز فقط قلم بود با یه سری چرک نویس که مدام با ساز های مختلف من می رقصیدند,و دم نمی زدند... خدایا خودت می دونی این چند روز چقد خراب بودم و هنوز که هنوزه آواره های خرابه دلم رو جمع وجور نکردم...! از یه طرف امتحان ها... از طرف دیه درد عشق و دوری... درد تنفر... در فکر یک تصمیم بزرگ...مانند تصمیم کبری... و از طرف دیگه جمع وجور کردن دل عاشق و شکسته ی رفقا و دم نزدن و پنهان کردن غم خودم با لبخندهایی که هیچ کس سردیش رو حس نکرد(!) حتی اونایی که دم از عشق و درک و دل شکسته می زنن...(!!!) همه ش حرفه...هیچ کدوم حالیشون نیس... خدا... اونقد دلم پره که می خوام برم از یه جای بلند(با تکیه گاه)خودمو پرت کنم و اسمت رو بلند داد بزنم...(!) بچه ها دلم بد گرفته... خرابه خرابم... یکی به دادم برسه... رفیقی که حالیش بشه کم آوردم... برام دعا کنین بدجور خرابم...! *آه ای چشمان من; پاییز با تمام بارانش وداع گفت... تو چرا بارانت بند نمی آید...؟! باران چرا دست از سر چشمان داغم نمی کشی...؟؟؟!!! ای بغض;چرا اینقدر گلویم را می آزاری و حنجره ام را محکوم به خفه ماندن می کنی...؟؟؟!!! دست از سر من بردارید;ای باران و بغض...(!)* +ملتمس دعا.
نظرات شما عزیزان:
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |